امام خامنه ای مد ظله العالی
 
 
چهار شنبه 15 آبان 1392برچسب:توبه,حدیث,پیامبر,امام صادق, :: 14:20 ::  نويسنده : امیرحسین

از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه كلماتى كه آدم به آنها تكلم كرد و توبه اش قبول شد اين كلمات بود :

اللهم لا اله انت سبحانك و بحمدك انى عملت سوءا و ظلمت نفسى فاغفرلى انك انت التواب الرحيم لا اله الا انت سبحانك و بحمدك انى ظلمت نفسى فاغفرلى انك انت خير الغافرين .

 

منبع : گنجهای معنوی



انس بن مالک روایت کرده که: روزی حضرت رسول الله(ص) فرمود: در این ساعت برادرم جبرئیل به من خبر داد که جریر بن عطای جریح از دنیا رفت و جان او را به آسمان بردند؛ بهشت و دوزخ را به او نشان دادند عجایب و غرایب بسیار دید باز او را به دنیا فرستادند او را بطلب و از او بپرس تا از احوال آخرت تو را خبر دهد و اصحاب بدانند که چه در پیش است.

حضرت او را طلب نمود و فرمود: شرح حال خود را بازگوی، جریر عرض کرد: یا رسول الله در دکان نشسته بودم که تنم ناخوش گردید، برخواستم و به خانه رفتم زبانم از کار افتاد و بر بستر بیماری خوابیدم و از خود خبر نداشتم در این حالت قومی را دیدم مثال گرگان در بالین من ایستاده اند، و زمان دیگر جمعی را دیدم که به صورت خوکان آمدند و بر جناب راست من ایستادند و زمانی دیگر گروهی را دیدم به صورت شیران آمده بر جانب چپ من ایستادند من به ایشان نگاه می کردم و زبانم بند شده بود و دیگر نمی توانستم سخن گویم پس سر تا پای مرا بو کردند و گفتند: «لا اله الا الله محمد رسول الله» آن گاه روی به آن قوم کردند که روی های ایشان چون روی خوک و سگ بود گفتند: شما بازگردید که اشتباهی امده اید و این مرد از جمله اهل توحید است پس به آنها که در پهلوی راست من بودند گفتند: بسم الله جانش را بستانید. پس جانم را به همواری برداشتند.

یا رسول الله اگر بخواهم از تلخی جان کندن و دیدار ملک الموت و سکرات مرگ بگویم یکی از هزار وصف نتوانم کرد. پس حریری آوردند و جان مرا در آن حریر پیچیدند و به آن جماعت دادند که به صورت سگان و خوکان بودند و به آسمان بردند و آنها که به صورت گرگان بودند از عقب من می آمدند و مرا از هفت آسمان گذرانیدند پس زبانیه های دوزخ را دیدم که هر یک مثل کوهی تازیانه های آتش در دست گرفته پیش من آمدند که بر من زنند آنهایی که مرا می بردند گفتند: باز گردید که این از جمله اهل توحید است. آنگاه مرا پیش مالک دوزخ بردند من او را به خلقتی دیدم که جز خدا بزرگی او را کسی نداند و کرسی ای دیدم از آتش که او در کرسی نشسته بود و روی او مانند روی اسب و پیری در پیش روی او بود که از آتش چهل پیراهن به او پوشانیده بودند من از بیم بر خود می لرزیدم آنگاه غلهای آتشین آوردند از من پرسید: چه نام داری؟ گفتم: جریر. گفت: پدرت؟ گفتم: عطای جریح. گفت: از کجایی؟ گفتم: از مدینه رسول خدا(ص)؛ پس دفتری آوردند در آن نگاه کرد سری حرکت داد و گفت: معبود تو کیست؟ گفتم: خدای عز و جلّ. گفت: رسول تو کیست؟ گفتم: محمد(ص).

گفت: در زندگی اسرار تو چه بود؟ گفتم: «کلمه طیبۀ لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله»پس به آنهایی که موکل بر من بودند گفت: به حکم الهی هنوز اجل این بنده نرسیده. پس مالک به من گفت: ای مرد باز می گردی یا می مانی تا قدرت الهی و عجایب و غرایب آن را مشاهده کنی و خبر از برای زندگان غافل ببری که خدای تعالی تو را از روی حکمت برای دیدن اهل عذاب به این جا فرستاده؟ چون این مژده را شنیدم، خاطر جمع گردیده گستاخ شدم و گفتم: می مانم. پس گفتم: آیا ملک الموت جان بندگان را اشتباهی هم می گیرد؟ گفت: استغفر الله چنین مگو که هرگز به روی اشتباه نرفته و هر چه جان می گیرد به فرمان خدا می گیرد و هیچ امت را کرامت نبود که یکی از ایشان بمیرد و باز او را زنده کنند تا احوال عقبی را به مردم دنیا باز گوید، این شرف برای امتی است که پیغمبر آنها محمد(ص) می باشد و بر کسی معلوم نشده و نخواهد شد.

آنگاه نامه ای به دست من داد چون نگاه کردم سیصد و شصت حسنه در آن بود و برابر آن بدی دیدم ترسیدم که مستوجب دوزخ شوم. نامه دیگر به دست من دادند چون در آن نگریستم نیکی های بسیار دیدم گفتم: اینها اعمال من نیست این همه نیکی از کجا است؟ گفتند: ای بنده خدا و امت محمد(ص) خدای تعالی اعمال نیک را ده برابر می گرداند همچنان که در کلام خود فرموده: « من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» پس یک نیکی تو با یک بدی برابر باشد و نه تای دیگر را از برای تو ذخیره کرده اند.

آن گاه مالک یکی از خازنان را طلبید و گفت: فرمان چنین است که این بنده را بدون آسیب همراه خود ببری تا اهل عذاب را ببیند و قدرت باری تعالی را مشاهده نماید تا چون بازگردد امتان محمد را خبر دهد که چه در پیش است، پس مرا به دوزخ بردند یا رسول الله چون داخل دوزخ شدم دیدم که گروهی از غیبت کنندگان سنگهای آتشین در دهان داشتند و فرو می بردند و از راه دیگر بیرون می آمد هر باری که آن سنگها را فرو می بردند چنان فریادی می کردند که اگر اهل دنیا می شنیدند هر آن هلاک می شدند.

یا رسول الله چون از آنجا گذشتیم جمعی را دیدم که زبانهای ایشان از کام گسسته می شد و هر ساعت یکبار ملائکه های عذاب، عمودهای آتشین بر سر ایشان می زدند، پرسیدم که این قوم چه کرده اند؟

گفتند: اینها در دنیا به مساجد از روی ریا می رفتند و در آنجا غیبت می کردند.

یا رسول الله چون از آنجا گذشتیم گروهی را دیدم که چرک و خون گندیده از فرج ایشان مانند جوی روان بود و همه مردم دوزخ از بوی گند ایشان فریاد می کردند، پرسیدم: این جماعت چه کرده اند؟ گفتند: اینها زناکارانند که بدون توبه از دنیا رفته اند.

یا رسول الله چون از آنجا گذشتم گروهی را دیدم که بر دارهای آتشین سرنگون آویخته بودند و هر یک را به زنجیر آتشین بسته بعضی را قدح و برخی را سبو و گروهی را خیک ها بر گردن بسته و جمعی را طنبور و دسته ای را بربط و نای آتشین بر بسته هر یکی را دو فرشته عذاب دوزخ موکل بودند و به دست هر یک قدح و پیاله ای از چرک و خون بود که به ایشان می خورانیدند که همه گوشت و پوست روی ایشان در پیاله می ریخت و فریاد و ناله و زاری می کردند. من گفتم: اینها چه کرده اند؟ گفتند: اینها شراب خواران و مطربانند که بدون توبه مرده اند.

یا رسول الله چیزهایی دیدم که ذکر آنها را نتوانم کرد و دیگر طاقت دیدن آنها را نیاوردم. گفتم: مرا بازگردانید. پس مرا پیش مالک دوزخ بردند، دیدم شخصی که مرا به عوض او آورده بودند پیراهنی از آتش بر او پوشانیده و در دوزخ انداختند؛ مالک به من گفت: اگر نه آن بود که رحمت خدا شامل حال تو بود این پیراهن آتش را بر تو می پوشاندند.

آن گاه گفت: ای بنده خدا می خواهی که بهشت و اهل آن را هم مشاهده نمایی؟ گفتم: آری، پس به یکی از فرشتگان دستور داد این شخص را پیش رضوان برید و بگویید که این مرد یکی از امتان محمد(ص) است که شربت مرگ چشیده و اهل دوزخ را دیده و نیکی او زیاده از بدی آمده است او را به بهشت بر تا بهشت را ببیند و خبر از برای اهل دینا ببرد که چه در پیش است. چون مرا پیش رضوان بردند، جوان خوشروی، خوش خوی و خوش لقایی را دیدم که مثل او هرگز کسی را ندیده بودم در روی من چون گل بشکفت و بخندید. پس به فرشتگان نیکو صورت دستور داد تا در بهشت را بگشودند و مرا به بهشت بردند. قصری دیدم به غایت رفیع و عالی که شرح آن به گفتن در نیاید، پرسیدم: این قصر از آن کیست؟ گفتند: از آن خیر البشر است. باز پرسیدم: آیا برای من هم جایی هست؟ گفتند: آری هر که از اهل توحید است برای او در بهشت جا و مقام خواهد بود.

یا رسول الله چندان عجایب و نعمتها دیدم که وصف آنها به زبان در نیاید. باز ما را پیش مالک دوزخ بردند دیدم همه اهل عذاب در دوزخ افتاده اند چنان که گویی مرده اند و هیچکس را عذاب نمی کردند پرسیدم که: ای مالک قضیه چیست که از این دوزخیان آوازی بر نمی آید مگر مرده اند؟ گفت: ای جریر اینجا جای مرگ نیست اما چون روز پنج شنبه و جمعه می شود خدای تعالی عذاب را از دوزخیان بر میدارد پس به من گفت: برو و باقی عمر خود را به عبادت و بندگی خدای تعالی صرف کن. آن گاه مالک به آن جمعی که به صورت گرگ بودند، گفت: این مرد را ببرید و جان او را در کالبدش رسانید. پس موکلان مرا باز آوردند در آن وقت اقوام مرا غسل داده کفن کرده و بر من نماز گزارده بودند که به فرمان خدای تعالی جان مرا باز آوردند بر خواستم و نشستم.

یا رسول الله این همه در یک لحظه بر من گذشت.

پس حضرت فرمود: جبرئیل به فرمان ملک جلیل به من خبر داده آنچه تو بیان کردی، بیان تو واقع است و خلافی ندارد. آن گاه روی مبارک را به اصحاب کرده و فرمود: هرگز این چنین قضیه ای برای کسی روی نداده و برای کسی هم به غیر از جریر تا قیامت روی نخواهد داد.

و سبب این قضیه آن بود که چون حضرت رسول(ص) را به معراج بردند منافقان با هم می گفتند که: این قصه اگر راست می بود پس چرا او را از مکه معظمه به مدینه نبردند که خود می رفت پس این واقعه برای جریر بن عطای جریح واقع شد که از او راستگوتر و فاضلتر و صالحتر در میان قوم نبود، حق تعالی از روی حکمت این واقعه را بر جریر نمودار کرد که بالعیان ببیند و در میان آن قوم خبر دهد. پس هر گاه آن حضرت از معراج و بهشت و دوزخ و ملک رضوان و حور قصور بیان می فرمود و منافقان شک می کردند جریر آن حضرت را تصدیق می نمود و آن طایفه قبول می کردند و به سخن آن حضرت شک و شبهه نمی کردند.

پس ای عزیز این دلیل را برای آن آوردم تا مومنان و موالیان از کارهای ناشایسته باز ایستند و توبه کنند چنانکه حق تعالی در کلام خود خبر داده که از عصیان دور باشید و متابعت شیطان مکنید و دل به دنیای غدار مبندید آنجا که فرمود: « یا ایها الذین امنو لا تتبعوا خطوات الشیطان فانه یامر بالفحشا و المنکر» که تابع و متبوع هر دو در دوزخ خواهند بود پس علاج این، ترک مجالست اهل دنیا است هرگاه چنین کردی به تحقیق که دری از درهای رحمت به روی تو گشاده خواهد.

(جامع التمثیل، ص191)


به نقل از صدي البلد مصر ، در مراسمي كه بدين منظور در مسجد خرقه شريف نبوي برگزار شد بكز بوزداغ معاون نخست وزير تركيه نيز حضور داشت.

همه ساله صدها هزار نفر از مردم تركيه در ماه مبارك رمضان براي زيارت خرقه شريف به استانبول سفر مي كنند.
در همين حال "رحمي ياران" مفتي اعظم استانبول در اين باره اظهار داشت:شهر استانبول داراي دو خرقه نبوي است كه يكي از آن در مسجد "العباءه الشريف" وديگري در "كاخ طوب قابي" قرار دارد.
خرقه نبوي كه گفته مي شود حضرت محمد (ص) آن را به يكي از اصحاب خود به نام "اويس قرني" اهدا كرده بود، در دوران حكومت عثماني توسط سلطان سليم اول از حجاز به استانبولانتقال داده شده است.


جمعه 21 تير 1392برچسب:پیامبر,امام زمان,ظهور, :: 16:28 ::  نويسنده : امیرحسین

بسم الله الرحمن الرحیم

رسول الله فرمودند : شباهت بنی اسرائیل با شما (مسلمانان) همچون شباهت دو سر یک شانه  و  دو لنگ کفش است هر آنچه در میان آنها به وقوع پیوست در میان شما هم اتفاق خواهد افتاد.

بنی اسرائیل در اثر ستم فراوانی که پس از رحلت حضرت یوسف کشید بسیار مضطر شده بودند و چاره ای جز شکوائیه بردن به درگاه خدا نداشتند و عجیب اینکه خداوند متعال 170 سال از زمان غیبت منجی ایشان (حضرت موسی) را به خاطر اضطرار ایشان و اشک های دسته جمعی شان بخشید.

أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلاً ما تَذَكَّرُون

ترجمه: يا آن كس كه دعاى بيچاره مضطر را به اجابت مى‏رساند و رنج و غم آنان را بر طرف مى‏سازد و شما (مسلمين) را جانشينان اهل زمين قرار مى‏دهد؟ آيا با وجود خداى يكتا خدايى هست؟ اندكى متذكر هستند.

براستی آیا هنوز هم از نبود مولایمان مضطر نشده ایم؟ آیا نباید از این ماجرا درس بگیریم ؟

ان شا الله شب نیمه شعبان امسال را فرصتی قرار خواهیم داد تا به طور دسته جمعی در احیای آن شب  از خداوند متعال طلب استغفار کنیم از گناهانی که حقیقتا مانع ظهورند و الا دلیلی ندارد خداوند حجتش را در پرده غیبت قرار دهد.

مانع اصلی ظهور گناهان من و شماست.

احیای نیمه شعبان همچون شب بیست و هفتم ماه رمضان از مستحبات موکد و  مشيد است. و بسیاری از شیعیان آن شب را احیا می گیرند لیکن دقت نمی شود که تفاوتی اساسی میان احیای نیمه شعبان و دیگر شبها وجود دارد و آن توجه ویژه به حضرت ولی عصر (عج) است و استغفار با این نیت که گناهان ما مانع اصلی  ظهور بوده  و البته فرصت مناسبی برای خیز برداشتن جهت ورود به ماه ترک گناهان رمضان است.

ان شا الله امسال همگی با شرکت در مراسم احیای نیمه شعبان  در سراسر ایران و با محوریت امام زمان (عج) همچون بنی اسرائیل که با اشک چشم و تمنای دل 170 سال ظهور  منجی شان را نزدیک کردند امید داریم که رحمت بی کران خداوند متعال شامل حال ما گردد و مانیز در تعجیل ظهور مولایمان موثر باشیم.

حقیر این طرح را با حضرات آیات و حجج اسلام و اساتید اخلاق در میان گذاشتم و همگی بزرگواران استقبال فرمودند.

 فی المثل حضرت آیت الله زابلی فرمودند:  بسیار بسیار کار نیکویی است حتما انجام شود.

حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج آقای جاودان (استاد اخلاق) فرمودند:  تمام شب ها متعلق به امام زمان است باید این عقیده را در تمام روز ها و شبهای سالهای  عمرمان گسترش دهیم و به یک شب اکتفا نکنیم  البته نیمه شعبان  برای شروع خوب است.

درجلسه با فرزند بزرگ حضرت آیه الله الاعظمی وحید ، ایشان فرمودند: شب نیمه شعبان از آن جا که در روایات نیز سفارش شده است شروع خوبی است.

و ...

در کل اهم نکاتی که از فرمایشات این بزرگوان حقیر استنباط نمودم عبارت بودند از :

 1- سعی شود با شرکت در این مجالس و دعوت دیگران به این امر خیر این سنت بزرگ بزرگ جا بیافتد البته  تاکید بر احیای دسته جمعی است و در صورت فراهم نبودن شرایط برای شرکت برخی افراد ، ایشان فردی این فریضه را به جا بیاورند. آنچه در دعای ندبه به ما آموزش داده اند این است که گریستن در فراق مولا باید به جماعت باشد:

هل من معين فأطيل معه العويل والبکاء (آیا یاری کننده ای است تا با او گریه و زاری را در - فراق مولا- طولانی کنم)

2- متاسفانه شب های نیمه شعبان برای برخی فرصتی فراهم آورده است تا به بهانه جشن میلاد امام زمان با هرزه گردی در خیابان ها گناهانی را مرتکب شوند که در واقع همین گناهان مانع اصلی ظهور هستند لذا شرکت در جلسه احیای نیمه شعبان فرصت خوبی است برای فاصله گرفتن از این فضا های گناه آلود.

3- بزرگواران تمام سعیشان را به خرج دهند تا احیای نیمه شعبان با تاکید بر استغفار برای ظهور و به باشکوه ترین شکل ممکن برگزار شود ، یعنی دقت شود تفاوت احیای این شب با دیگر لیالی در این است که محور اصلی امام زمان  است و استغفار ما از گناهان به درگاه خدا با نیت تعجیل در ظهور باشد.

4- اعمال این شب در مفاتیح آمده است لیکن اعمالی  شبیه به  دیگر شبهای احیا دارد. با این تفاوت که ادعیه مربوط به مولا صاحب الزمان نیز توسط برخی بزرگواران سفارش شد مانند خواندن دعاهای ندبه ، زیارت آل یس ، دعای عهد ، دعای فرج ، دعای الهم یا فارج الهم و...و البته روزه خود نیمه شعبان نیز مستحب است.

5- عزیزانی که می توانند حتما در هیئات دانشجویی و مساجد دانشگاه ها  و یا در مساجد محل این فریضه بزرگ را به جا بیاورند تا شرایط برای حضور جمعی علاقه مندان فراهم شود . ان شا الله جنبش مصاف نیز در صورت فراهم شدن شرایط اعم از مباحث مالی و مکان مناسب  احیای این شب را برگزار خواهد نمود .(در صورت هماهنگی ساعت و محل متعاقبا اعلام خواهد شد).

6- اگر به هر عنوانی شرکت برای عزیزی در جلسه جمعی مقدور نبود این فریضه را حتما فردی به جا آورد و فراموش نکنیم ان شا الله شبی رقم خواهد خورد که هزاران نفر همزمان اشک می ریزند و از گناه استغفار می کنند گناهانی که مانع ظهورند و از درگاه خداوند متعال تعجیل فرج مولا و صاحبمان حضرت حجه ابن الحسن العسکری را خواهانند.

7- با توجه به همزمانی ایام نیمه  شعبان با روز های پس از انتخابات ریاست جمهوری ان شا الله دو حماسه رقم خواهد خورد و  نباید توجه بیش  از حد به یک مقوله ما را از دیگری باز دارد.

8- حتما از مراسمات گزارش تصویری تهییه  شود و با افتخار در فضای سایبری قرار گیرد ، در ضمن در صورت تمایل عزیزان ، سایت جنبش مصاف آمادگی  انتشار این گزارشات را دارد ان شا الله.

9- آن طور که شایسته امام زمان (عج) است بزرگواران نسبت به انتشار این متن اقدام فرمایند چرا که فرصت چندانی باقی نیست.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.



پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:عماریاسر,پیامبر,یاران پیامبر, :: 16:49 ::  نويسنده : امیرحسین

خانواده یاسر از خانواده‏ های اصیل اسلامی در مکه بود که در آغاز اسلام همگی به دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم لبیک گفته ودر این راه متحمل شکنجه‏های شدید شدند وسرانجام یاسر و همسرش سمیه جان خود را در راه آیین توحید و در زیر شکنجه‏های ابوجهل وهمفکران او از دست دادند. عمار فرزند جوان آن دو در سایه شفاعت جوانان مکه وابراز انزجار صوری از اسلام، نجات یافت. خداوند این کار عمار را با آیه زیر بی اشکال اعلام کرد و فرمود: الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان .(نحل:۱۰۶) مگر آن کس که (به گفتن سخن کفر) مجبور گردد، در حالی که قلب او با ایمان آرام است.
وقتی داستان عمار واظهار کفر او به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گزارش شد آن حضرت فرمود: نه، هرگز. عمار از سرتا پا سرشار از ایمان است وتوحید با گوشت وخون او عجین شده است. در این هنگام عمار فرا

رسید، در حالی که به شدت اشک می‏ریخت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشکهای او را پاک کرد ویاد آور شد که اگر بار دیگر نیز در چنین تنگنایی قرار گرفت اظهار برائت کند. (۱)
نخستین گامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از ورود به مدینه برداشت، بنای مسجد بود. عمار در ساختن آن بیش از همه زحمت می‏کشید و به تنهایی کار چند نفر را انجام می‏داد. صداقت و تعهد او به اسلام سبب شده بود که دیگران او را بیش از تواناییش به کار وادار کنند. روزی عمار شکایت آنان را به حضور پیامبر برد وگفت: این گروه مرا کشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن هنگام کلام تاریخی خود را گفت که در قلوب همه حاضران نشست، فرمود: «انک لن تموت حتی تقتلک الفئه الباغیه الناکبه عن الحق، یکون آخر زادک من الدنیا شربه لبن؛ تو نمی‏میری تا وقتی که گروه ستمگر و منحرف از حق تو را بکشد. آخرین توشه تو از دنیا جرعه‏ای شیر است.» (۳)
این سخن در میان یاران پیامبر منتشر شد وسپس دهان به دهان انتقال یافت وعمار از همان روز در میان مسلمانان مقام موقعیت‏خاصی پیدا کرد، بالاخص که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را به مناسبتهایی می‏ستود.
در نبرد صفین انتشار خبر شرکت عمار در سپاه امام علیه السلام دلهای فریب خوردگان سپاه معاویه را لرزاند وبرخی را بر آن داشت که در این مورد به تحقیق بپردازند.
سخنرانی عمار
عمار در هنگامی که تصمیم گرفت گام به میدان نهد در میان یاران امام -علیه السلام برخاست و گفت:
خاندان امیه در اسلام پیشگام نبوده‏اند تا از این جهت‏شایسته فرمانروایی باشند. آنان مردم را فریفتند و ناله «امام ما مظلومانه کشته شد» سر دادند تا بر مردم ظالمانه حکومت وسلطنت کنند. این حیله‏ای است که از طریق آن به آنچه که می‏بینید رسیده‏اند. اگر چنین خدعه‏ای به کار نمی‏بردند دو نفر هم با آنان بیعت نمی‏کرد وبه یاریشان برنمی‏خواست. (۴)
عمار این سخنان را گفت و به سوی میدان روانه شد ویاران او به دنبالش به راه افتادند. وقتی خیمه عمروعاص در چشم انداز او قرار گرفت و فریاد برداشت که: دین خود را در مقابل حکومت مصر فروختی. وای بر تو، این نخستین بار نیست که بر اسلام ضربه زدی. (۵)
آن گاه، در حالی که گرداگرد او را یاران علی علیه السلام گرفته بودند، گفت: خدایا تو می‏دانی که اگر بدانم رضای تو در این است که خود را در این دریا بیفکنم می‏افکنم. اگر بدانم رضای تو در این است که لبه شمشیر را بر شکم قرار دهم وبر آن خم شوم که از آن طرف به در آید چنین خواهم کرد.خدایا می‏دانم ومرا آگاه ساختی که امروز عملی که تو را بیش از هرچیز راضی سازد جز جهاد بااین گروه نیست، واگر می‏دانستم که جز این عمل دیگری هست آن را انجام می‏دادم. (۶)

عمّار، وسیله‌ تشخیص حق از باطل
ابو نوح حِمْیَری پسرعموی "ذوالکَلاع" حِمْیَری است؛ ابونوح جزء سپاه امیرمؤمنان علی علیه‌السلام و ذوالکَلاع از سران لشکر معاویه بود. ذوالکَلاع علاوه بر شجاعت و سرداری، رئیس فامیل خود بود و اعضای فامیلش به خاطر او به سپاه معاویه پیوسته بودند و همراه او با سپاه امیرمؤمنان علی علیه‌السلام می‌جنگیدند.
ذوالکَلاع از عمروعاص شنیده بود که پیامبر صلی‌الله‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلّم به عمّار یاسر فرموده است: «تَقتُلُکَ الفِئَةُ الباغِیَهِ؛ گروه متجاوز و ستمگر تو را می‌کشد.»
از این رو شک و تردید به دلش راه یافته بود که عمّار در میان کدام سپاه است، تا از این راه به دست آورد که آیا حق با سپاه علی علیه‌السلام است یا با سپاه معاویه. ذوالکَلاع تصمیم گرفت این موضوع را توسط پسرعمویش ابونوح که از سربازان سپاه علی علیه‌السلام بود، پی‌جویی کند.

در یکی از روزهای جنگ، حضرت علی علیه‌السلام در میان سپاه خود برای جنگ آماده می‌شدند که ناگاه دیدند یک نفر از سپاه معاویه پیش آمد و صدا زد: چه کسی مرا به ابونوح راهنمایی می‌کند؟ یکی از سربازان علی علیه‌السلام گفت: من او را دیده‌ام. به او چه کار داری؟
در این هنگام ذوالکَلاع، نقاب روی خود را کنار زد و سپاهیان علی علیه‌السلام او را شناختند که پسرعموی ابونوح است. پس ابونوح را به او راهنمایی نمودند. ذوالکَلاع از ابونوح خواست که من نیازی به تو دارم، از صف بیرون بیا تا با هم صحبت کنیم.
ابونوح گفت: هرگز تنها نزد تو نمی‌آیم. شاید حیله‌ای در کار باشد که می‌خواهی مرا به قتل برسانی. من با گروه خود می‌آیم.
ذوالکَلاع پیشنهاد او را پذیرفت و به او اطمینان و ضمانت داد که در حفظ جان او بکوشد. سرانجام ذوالکَلاع و ابونوح در گوشه‌ای از جبهه، با هم خلوت کردند. ذوالکَلاع به او گفت: آمده‌ام در مورد چیزی که مرا به شک انداخته، از تو سؤال کنم.
من از قدیم در عصر خلافت عمر بن خطّاب، از عمروعاص شنیدم که می‌گفت: پیامبر صلی‌الله‌علیه ‌و ‌آله ‌و ‌سلّم به عمّار فرمود: گروه ستمگر تو را می‌کُشند، پس آن سپاهی که عمّار یاسر در میان آن است، حق می‌باشد.
ابونوح: آری سوگند به خدا عمّار در میان سپاه ما (سپاه عراق) است.
ذوالکلاع: تو را به خدا سوگند می‌دهم، آیا عمّار در جنگ با ما جدّی است؟
ابونوح: آری، به پروردگار کعبه سوگند! او در جنگ با شما از من سخت‌تر است، با توجه به این که من دوست دارم که همه شما به صورت یک نفر بودید و من گردن شما را می‌زدم و تو را که پسر عمویم هستی جلوتر از همه می‌کشتم.
ذوالکلاع: وای بر تو! با این‌که از خویشان نزدیک ما هستی، چنین آرزویی داری! سوگند به خدا! من چنان نیستم که نسبت به تو قطع رحم کنم و تو را بکشم.
ابونوح: خداوند به وسیله اسلام، خویشاوندی نزدیک را برید و خویشاوندی دور را نزدیک کرد. (میزان اسلام است، نه خویشاوندی) من با تو و اصحاب تو می‌جنگم؛ زیرا ما بر حق هستیم و شما بر باطل می‌باشید.
ذوالکلاع: آیا ممکن است با من بیایی تا نزدیک سپاه شام برویم و در آن‌جا موضوع وجود عمّار یاسر در سپاه علی و جدّیت او برای جنگ را به عمروعاص خبر دهی، تا شاید همین ملاقات موجب صلح بین دو سپاه گردد و من به تو امان می‌دهم و تحت ضمانت خودم تو را می‌برم تا کسی به تو آسیب نرساند.
ابونوح همراه ذوالکلاع نزد عمروعاص رفتند. ذوالکلاع به عمروعاص گفت: آیا می‌خواهی با مردی که ناصح و مهربان و واعظ و خردمند باشد، دیدار کنی تا از عمّار یاسر تو را خبر دهد و به تو دروغ نگوید؟ عمروعاص گفت: آری.
ذوالکلاع: آن مرد پسرعموی من، این شخص (اشاره به ابونوح) است. عمروعاص به ابونوح رو کرد و (از روی طنز) گفت: چهره‌ی ابوتراب (علی) را در سیمای تو می‌نگرم.
ابونوح: من دارای سیمای محمد صلی‌الله ‌علیه ‌و ‌آله ‌و سلّم و اصحابش هستم؛ ولی تو دارای سیمای ابوجهل و فرعون می‌باشی.
در این هنگام یکی از افراد سپاه شام تصمیم گرفت تا ابونوح را بکشد، ولی ذوالکلاع نگذاشت. در این وقت عمروعاص به ابونوح گفت: "تو را به خدا به من راست بگو! آیا عمّار یاسر در میان شما است؟ ابونوح: من پاسخ تو را نمی‌دهم مگر این‌که به من بگویی چرا این سؤال را می‌کنی؟ با این‌که در میان ما از اصحاب محمد بسیارند که با جدّیت با شما می‌جنگند؟
عمروعاص: از این رو تنها از عمّار می‌پرسم که از رسول خدا شنیدم فرمود: "اِنَّ عمّاراً تَقتُلُکَ الفِئَهُ الباغِیَهِ، وَ اَنّهُ لَیْسَ لِعمّارٍ اَنْ یُفارِقُ الحَقَّ وَ لَنْ تَأْکُلَ النّارُ مِنْ عمّارٍ شَیئاً؛ همانا عمّار را گروه ستمگر و متجاوز می‌کشند و عمّار هرگز از حق جدا نگردد و آتش دوزخ چیزی از وجود عمّار را نمی‌خورد!
ابونوح: سوگند به خدای بزرگ! عمّار در میان ما است و در جنگ با شما جدّی است.
عمروعاص: به راستی او برای جنگ با ما جدّی است؟
ابونوح: آری به خدا سوگند! او در جنگ جمل به من خبر داد که ما به‌زودی بر سپاه جمل پیروز می‌گردیم و دیروز به من گفت: اگر سپاه شما (شام) آنقدر ما را سرکوب کنند و تعقیب کنند که تا نخل‌های سرزمین هَجَر (بحرین) عقب برانند، اطمینان داریم که ما بر حق هستیم و شما بر باطل می‌باشید. کشته‌های ما در بهشتند و کشته‌های شما در آتش دوزخ می‌باشند.
در این هنگام عمروعاص از ابونوح تقاضا کرد تا عمّار یاسر را در مکانی نزدیک بیاورد تا با هم به صحبت بنشینند.
سرانجام با میانجی‌گری ابونوح، جلسه‌ای بین عمّار یاسر و عمروعاص، برقرار شد. در آن مجلس گفتگوی بسیار به میان آمد. عمّار، فریب چرب‌زبانی‌های عمروعاص را نخورد.

در فرازی از این گفتگو آمده: عمّار به عمروعاص گفت: آیا می‌توانی یک نمونه شاهد بیاوری که برای من روزی آمده باشد که در آن خدا و رسولش را نافرمانی کرده باشم! انسان کریم، آن کسی است که خدا او را گرامی بدارد. من ناچیز بودم، خداوند مرا ارجمند کرد. برده بودم، خداوند مرا آزاد نمود. ناتوان بودم، خداوند مرا نیرومند کرد. فقیر بودم، خداوند مرا بی‌نیاز کرد."(7)

سخن جالب إبن أبی‌الحدید
إبن أبی‌الحدید، داشمند معروف اهل تسنّن می‌گوید: "شگفتا از مردمی که به خاطر وجود "عمّار یاسر"، در حقانیت کار خود شک می‌کنند؛ ولی در مورد وجود حضرت علی علیه‌السلام (که در کدام جانب است) شک نمی‌کنند و استدلال می‌کنند که حق با سپاه عراق است، زیرا عمّار در میان آن‌هاست؛ ولی توجه و اعتنایی ندارند که حضرت علی علیه‌السلام در میان سپاه عراق است.
از این سخن که پیامبر(ص) در شأن عمّار فرمود: "گروه ستمگر تو را می‌کشند" واهمه می‌کنند؛ ولی از آن همه سخن که پیامبر(ص) در شأن علی علیه‌السلام فرموده، واهمه ندارند. مگر نه این است که پیامبر در شأن علی علیه‌السلام فرمود: "اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ؛ خدایا دوست بدار کسی که علی علیه‌السلام را دوست دارد و دشمن بدار کسی که علی علیه‌السلام را دشمن دارد!" و نیز فرمود: "لا یُحِبُّکَ اِلّا مُؤْمِنٌ و لا یُبغِضُکَ اِلّا المُنافِقُ؛ دوست ندارد تو را مگر مؤمن و دشمن ندارد تو را مگر منافق." این شیوه، بیانگر آن است که قریش از نخست تصمیم گرفتند که فضائل علی علیه‌السلام پوشیده بماند، تا به طور کلی فراموش گردد.

شهادت عمار یاسر
عمار یاسر (ع) در «جنگ صفین» اجازه نبرد از امیرالمؤمنین گرفت. عمار احساس کرده بود که اینک زمان شهادت او رسیده است. عمار یاسر از امیرالمؤمنین سئوال کرد یا امیرالمؤمنین امروز همان روزی است که پیامبر برایم تعریف کرده است؟
امام عمار را در آغوش کشید و با او وداع کرد و آخرین توشه خود را‌-‌ بنا بر پیش‌بینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله)‌ ـ‌ که شیر بود نوشید و ندا داد الیوم القی لاحبه محمدا و حزبه؛ امروز، دوستان، محمد و حزب او را دیدار مى‏کنم.
او پس از نبردى دلاورانه سرانجام به شهادت رسید. شهادت عمار یاسر، گرچه در حضرت امیر و یارانش شدیداً اثر گذاشت و آنان را غمگین ساخت، ولى در تزلزل روحیه سپاه شام و رسوا نمودن معاویه هم بسیار مؤثر بود.
عمار یاسر، این شیرمرد شجاع، در 94سالگى به آستان پروردگارش عروج کرد و خطى از حماسه و ایمان و ولایت را براى همیشه، پیش روى رهروان حق باز کرد.
روزى که مالک اشتر با دسیسه معاویه در راه عزیمت به مصر شهید شد، معاویه پس از شنیدن این خبر گفت: على بن ابى طالب دو دست داشت: یکى از آنها در جنگ صفین بریده شد و آن عمار یاسر بود؛ دست دیگرش امروز جدا گردید و آن مالک اشتر بود.



پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:سلمان فارسی,شوش,شوشتر,پیامبر, :: 16:37 ::  نويسنده : امیرحسین

ولادت سلمان و دوران کودکی او

سلمان در خانواده‌ای زرتشتی و صاحب نفوذ، در روستای "جی" از توابع اصفهان به دنیا آمد. پدرش نام او را "روزبه" گذاشت.

 پدرش  روحانی زرتشتی، کدخدای روستای "جی" و یکی از ثروتمندان آن ناحیه بود. او آتش ‌پرستی متعصب و سرسخت بود، و چون آتشکده داشت، مردم آن ناحیه برای پرستش آتش نزد او می ‌رفتند؛ به همین خاطر نزد مردم از منزلت سیاسی مذهبی خاصی برخوردار بود.

 سلمان وقتی به شام رسید، سراغ داناترین و متدین ‌ترین مرد مسیحی را گرفت، مردم او را به سمت رهبر مذهبی خود در کلیسا راهنمایی کردند. او به کلیسا رفت و به رهبر مذهبی آن قوم گفت: من دوست دارم به دین شما روی بیاورم و در خدمت شما باشم تا اصول و احکام این دین را از شما یاد بگیرم.

 او درخواست سلمان را قبول کرد و بدین صورت او یکی از خدمتکاران و شاگردان آن رهبر مذهبی شد.

 کم‌ کم سلمان پی برد که آن کشیش، مردی خیانتکار و بد کردار است؛ زیرا او مردم را به صدقه دادن تشویق می‌ کرد ولی صدقاتی را که از مردم برای فقرا جمع می ‌کرد، پس ‌انداز می کرد و به مستمندان نمی ‌رساند؛ در واقع آنچه به مردم می‌ گفت، شعاری بیش نبود.

 به همین خاطر سلمان از دست او بسیار خشمگین بود، بعد از مدتی  که کشیش ریاکار از دنیا رفت و سلمان مردم را از عمل زشت او مطلع ساختند، مردم به جای او دانشمند دیگری را برگزیدند که زاهد و عبادتکار بود و همیشه به کمک مستمندان و ناتوانان می ‌شتافت.

سلمان او را بسیار دوست ‌داشت و با اخلاص کامل در خدمت او ماند، تا وقتی که زمان مرگ او فرا رسید؛ قبل از این که بمیرد، سلمان  بر سر بالین او رفت و خواست که او را به دانشمند شایسته ‌ای همانند خودش راهنمایی کند؛ او هم سلمان را به عابد دانشمندی راهنمایی کرد و به او گفت: که آن شخص انجیلی صحیح و بدون تحریف در اختیار دارد و می ‌تواند تو را به حقیقت برساند.

باخبر شدن سلمان از نزدیک بودن بعثت پیامبر آخر زمان

سلماناز آنجا به شهر عموریه رفت و در خدمت آن دانشمند راهب ماند و در کنار کسب علم و معرفت، اموال بسیاری نیز به دست آورد، تا بالاخره اجل آن دانشمند نیز فرا رسید و رحلت کرد، اما قبل از این که بمیرد سلمان را از تحریف کتب سماوی و گمراه شدن همه‌ مردم بر روی زمین خبر داد و به او گفت که هیچ شخصی را سراغ ندارد که هم عابد باشد و هم نسبت به احکام دین مسیح بسیار آگاه باشد و در پایان سخنانش نیز او را از نزدیک بودن بعثت پیامبر آخر زماندر دیار عربستان آگاه ساخت و به او گفت: آن پیامبر از شهر خود "مکه" به نخلستانی که میان دو کوه قرار گرفته "مدینه" هجرت خواهد کرد و آن پیامبر تابع حضرت ابراهیم است.

او به سلمان گفت: پیامبر آخر زمان، سه نشانه دارد: صدقه قبول نمی ‌کند، هدیه را قبول می‌ کند و میان دو شانه‌ او مهر نبوت وجود دارد.

 سلمان مدتی بعد از وفات آن دانشمند، یک کاروان تجارتی را که از عربستان به آن جا رفته بود، ملاقات کرد. با آنها قرار گذاشت که اگر او را به عربستان ببرند، گله‌ گوسفندان خود را به آنها خواهد داد. آنها پیشنهاد سلمان را قبول کردند اما در میانه‌ راه، در منطقه ‌ای به نام "وادی‌القری" او را به یک تاجر یهودی فروختند. بدین وسیله او بعد از یک عمر جستجوی حقیقت و کسب علم و معرفت، بالاخره به عنوان برده فروخته شد.

 پس از مدتی، یکی از یهودیان بنی قریظه که به وادی القری رفته بود سلمان را از صاحبش خرید و به مدینه برد.

 سلمان با دیدن مدینه و نخلهای فراوان و کوههای بزرگ مدینه، اوصافی را که از راهب عموریه شنیده بود، به یاد آورد و از این که یکی از نشانه ‌های راهب به تحقق پیوسته بود، بسیار خوشحال بود.

 در آن زمان حضرت رسول(ص) در مکه‌ مکرمه مبعوث شده بود و مردم را به توحید و یکتا رستی دعوت می فرمود، اما فقط آنهایی که به مکه می‌ رفتند، از دعوت آن حضرت آگاه می‌ شدند.

 سلمان که شب و روز نزد صاحبش مشغول کارهای سنگین و سخت بود، فرصتی برای صحبت کردن با کسی نداشت؛ بنابراین، از همه‌ حوادث و پیشامدها بی ‌خبر بود، تا این که بالاخره حضرت‌ رسول(ص) به سوی مدینه هجرت کردند، اما قبل از اینکه وارد مدینه شوند، چند روزی در قبا به استراحت پرداختند.

رسیدن سلمان به خدمت حضرت رسول(ص)

در همان روزها سلمان بالای درخت خرما مشغول کار بود و آقایش پای درخت نشسته بود که پسرعمویش آمد و به او گفت: خدا قبیله‌ اوس و خزرج را نابود کند. پرسید: چرا؟

 گفت: مردی به نام "محمد" پیدا شده که ادعای پیغمبری می ‌کند؛ او از مکه به قبا آمده و همه‌ مردم را دور خود گرد آورده است.

 سلمان با شنیدن این سخن از خوشحالی به لرزه افتاد و نزدیک بود از بالای درخت بیفتد. با عجله پایین آمد و از آنها پرسید: ماجرا از چه قرار است؟ محمد کیست؟ الان کجاست؟

 آقایش خشمگین شد و سیلی محکمی به او زد و گفت: برو به کارت برس! سلمان نشانه‌ های پیامبر آخر زمان را که از راهب عموریه شنیده بود را به خاطر داشت. شب هنگام مقداری خرما برداشت و مخفیانه به قبا رفت و به حضور حضرت رسول ‌اکرم(ص) مشرف شد و خدمت آن سرور عرض کرد: شنیده‌ام که شما انسان صالح و شایسته‌ ای هستید و گروهی از غریبان و مستمندان نیز همراه شما هستند. من مقداری خرما به عنوان صدق برای شما آورده‌ ام تا تناول بفرمایید. حضرت رسول(ص) به یاران خود اشاره فرمودند که آن خرماها را بردارند و بخورند اما خودشان از آن خرماها تناول نکردند.

سلمان از این که توانسته بود نشانه‌ دیگری از محبوب و گمگشته‌ خویش بیابد بسیار خوشحال و مسرور شد، اما چون فرصتی نداشت تا بیشتر با پیامبر بحث کند، نزد آقایش برگشت و ادامه‌ تحقیقش را به فرصتی دیگر واگذار کرد.

چند روز بعد باخبر شد که حضرت‌ رسول(ص) از قبا به مدینه تشریف برده‌اند؛ بنابراین، در اولین فرصت اندکی خرما را که برای خود جمع کرده بود، برداشت و مخفیانه به مدینه رفت و در مجلس حضرت رسول ‌اکرم(ص) حاضر شد و خرماها را خدمت آن حضرت تقدیم و عرض کرد: این خرماها را به عنوان هدیه قبول فرمایید.

حضرت(ص) آن را قبول فرمودند و اندکی از آن خوردند و سپس میان یاران خود تقسیم کردند.

به این طریق دو نشانه از نشانه ‌های پیامبری حضرت رسول(ص) برای سلمان ثابت شد و تنها یک مورد دیگر باقی مانده بود که سلمان می ‌بایست راجع به آن اطمینان حاصل کند و آن مهر نبوت بود، سلمان منتظر بود تا بتواند آن را نیز مشاهده کند.

مسلمان شدن سلمان

سلمان روزی پیامبر (ص) را در قبرستان بقیع در حال تشیع جنازه‌ ای مشاهده کرد. پس از سلام و عرض ادب، پشت سر آن حضرت به راه افتاد تا بتواند مهر نبوت آن سرور را ببیند. 

سلمان وقتی مهر درخشان آن حضرت را دید، جلو رفت و آن را بوسید و به گریه افتاد و شهادتین را بر زبان جاری ساخت و مسلمان شد.

رسول‌ اکرم(ص) از گریه‌ سلمان به شگفت آمده و علت گریه‌ اش را از او پرسید، سلمان سرگذشت خود را از اول تا آخر برای پیامبر بازگو کرد.

انتخاب نام سلمان، نشانه پاکی و سلامت روح سلمان است

حضرت پس از شنیدن سخنان سلمان و سرگذشتش از او خواست تا شرح حال خود را برای یاران نیز بازگو کند.

پیامبر گرامى اسلام(ص) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه "هر وقیه معادل چهل درهم"، از مرد یهودى، خرید و آزادش ساخت و نام زیباى "سلمان‏" را بر او نهاد.

این تغییر نام، بیانگر آن است که: برخى از نامهاى عصر جاهلیت، شایسته یک مسلمان نیست و دیگر اینکه واژه "سلمان‏" از سلامتى و تسلیم گرفته شده است و انتخاب این نام زیبا از سوى پیامبر(ص) نشانه پاکى و سلامت روح سلمان است.

بعد از اسلام آوردن وی، پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: نام خود را از امروز به بعد سلمان بگذار و لذا او به همین نام سلمان، معروف و مشهورتر است. او یکی از معمرترین و از زاهدان دوران خود بوده و در علم و دانش سرآمد اهل زمان به حساب

می ‌آمد؛ چنانکه در بسیاری از روایات نقل شده که سلمان علوم پیشینیان و آیندگان را می‌داند و در راه اسلام رنج فراوان برد.

سلمان، یار راستین پیامبر و افتخار ایران

دین مبین اسلام از آغاز تولد، شاهد تربیت و پرورش افراد برجسته و وارسته ای بود که گام به گام با پیامبر پیش رفتند و هیچ زمان دچار گمراهی و انحراف نشدند. یکی از این شخصیتها که نژاد ایرانی داشت و موجب افتخار این مرز و بوم است، سلمان است که از یاران خاص و حواریون آن حضرت به شمار می آید.

اسلام آوردن سلمان، برآمده از انگیزه احساسی و عاطفی یا مصلحت جویی نبود، بلکه او پس از اینکه در جستجوی دین حق، از وطنش مهاجرت کرد و رنجهای زیادی در این راه کشید، با اسلام آشنا شد و به علت اقناع فکری و پذیرش قلبی، اسلام آورد.

سلمان، یار راستین پیامبر(ص)، پس از رحلت آن حضرت، سعی در زنده نگه داشن سنت و سیره رسول خدا(ص) داشت. دوران استانداری او در مدائن، آمیخته با زهد و تقوا و اخلاص بود و با عدالتی مثال زدنی که نشأت گرفته از راه و روش امام علی(ع) بود، سراسر حکمت و عبرت و تعهد و مسئولیت را به نمایش گذاشت که می تواند به عنوان یک الگوی ناب، مورد استفاده و بهره برداری جوامع امروز بشری قرار گیرد.

سلمان  محمدی (ص)است

سلمان دست پرورده اسلام است و اختصاص به قوم و قبیله خاصی ندارد. هنگام کندن خندق در جنگ احزاب، انصار می ‌گفتند سلمان از ماست چون جز مهاجران از مکه نبوده است و مهاجران می‌ گفتند او از ماست چون اهل مدینه نبوده است و پیامبر(ص) با شنیدن این سخنان، آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: سلمان، از ما اهل‌ بیت(ع) است.

سلمان بیش از اینکه به نژاد عرب یا عجم وابسته باشد به اسلام منتسب است و از این رو به سلمان محمدی معروف گشت. سلمان از کسانی است که پیامبر(ص) با او قرارداد بهشت بسته است؛ درباره او نوشته‌ اند که خداوند سلمان را دوست دارد و با خشمناک شدنش، خشمگین می ‌شود. او جز خانواده رسالت و از پرورش ‌یافتگان خانه وحی محسوب می ‌شد و در تمام لحظات از حضور پیامبر(ص) و امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) بهره‌ های معنوی می ‌برد. از جمله فیضهایی که سلمان از حضرت زهرا(س) آموخته بود، دعای نور است که حضرت زهرا(س) از پدرش رسول خدا(ص) فراگرفته بود و هر صبح و شام می ‌خواند و آن را به سلمان هم آموخت.

فضایل و معارف علمی سلمان

سلمان به عنوان یک مسلمان وارسته، ارزشهای متعالی و فضایل گوناگونی را در جود خویش جمع کرده‌ بود. پیامبر(ص) فرموده‌است: اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسی پیدا می ‌کرد و این جمله،‌ میزان تلاش این مرد را در راه حق‌ جویی می‌ رساند.

در میان صحابه پیامبر(ص) کسی در علم و دانش به پای سلمان نرسیده است. او در عمر طولانی خود به صورت مداوم در راه کسب آگاهی و معرفت می ‌کوشید و به همین منظور هم سالیانی دراز در خدمت رجال بزرگ مسیحیت بود و پس از مسلمان شدن هم،‌ از یاران ویژه پیامبر(ص) محسوب می‌ شد؛ در اوقات خاصی با آن حضرت خلوت می‌ کرد و کسب علم می کرد ؛ بی‌جهت نیست که در روایات او را نظیر لقمان حکیم دانسته‌اند.

امام صادق(ع) درباره او می‌ فرماید: در اسلام، مردی همچون سلمان که فقیه‌ تر از همه مردم باشد، آفریده نشده است. حضرت علی(ع) و دیگر پیشوایان معصوم(ع) نیز از سلمان به عنوان دانا به علوم گذشتگان و آیندگان یاد کرده‌اند. هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) احوال یاران رسول خدا(ص) را بیان می‌ کند، چون به نام سلمان می‌ رسد، می ‌فرماید: سلمان از ما اهل ‌بیت(ع) است، شما همانند سلمان را کجا می ‌یابید؟ او همچون لقمان حکیم است و علم اول و آخر را می ‌داند؛ سلمان دریای بیکران است.

سلمان دریای بی پایان دانش است

 حضرت رسول (ص) در باره علم سلمان فرمود: سلمان دریای بی‌ پایان دانش است، خدا دشمن می‌ دارد کسی را که سلمان را دشمن بدارد و دوست می ‌دارد کسی را که سلمان را دوست بدارد. در حدیث دیگری آمده‌است که: سلمان گنجینه پایان ‌ناپذیر حکمت و برهان است. دانش سلمان به معارف فکری منحصر نمی ‌شد و آگاهی‌های فنی او هم در حد بالایی بود. در جنگ خندق، طرح کندن خندق را سلمان خدمت پیامبر(ص) پیشنهاد کرد و عملی نیز شد. همچنین در جنگ طائف، برای درهم کوبیدن

قلعه ‌های مشرکان، طرح ساختن منجنیق، از ابتکاراتی است که به سلمان نسبت داده شده‌است.

سلمان و حکومت مدائن

مدائن، یکی از شهرهای سرسبز و خرم پایتخت ساسانیان در ایران بود که به دست مسلمانان فتح شد. خلیفه دوم، با مشورت حضرت علی(ع) سلمان را پس از "حذیقه بن یمان" حاکم مدائن قرار داد. شاید دلیل این انتخاب، هم زبانی سلمان با مردم این شهر بود و مردم پارسی زبان آنجا، با یک حاکم ایرانی الاصل بهتر می ‌توانستند کار کنند و نام سلمان برای ایرانیان، تا اندازه‌ای آشنا بود. وقتی خبر یافتند که سلمان به حکمرانی مدائن منصوب شده و قرار است به آن دیار بیایند، برای استقبال از والی جدید در بیرون شهر تجمع کردند. ناگهان پیرمردی را دیدند که تنها بر مرکبی سوار است و بسوی آنان می ‌آید، مردم چون او را نمی ‌شناختند پرسیدند آیا صحابی پیامبر(ص) و امیر و حاکم جدید مدائن را در راه ندیدی؟ او گفت: امیر و حاکم را ندیدم اما اگر سلمان را می‌ خواهید من هستم. اینچنین ساده و بی ‌آلایش وارد شهر شد و حکومت مدائن را به دست گرفت و بر دلها حکومت کرد.

زندگی ساده و مردمی سلمان، انتقادی غیرمستقیم به کسانی بود که در حکومت به دنبال سود شخصی بودند

سلمان در ایام حکومت خود، بیت‌المال را صرف مردم می ‌کرد و حتی حقوق شخصی خویش را نیز به نفع جامعه و نیازمندان خرج می ‌کرد. زندگی ساده و روش مردمی سلمان، بر محبوبیت او می ‌افزود و این‌ گونه رفتار، طبیعتاً انتقادی غیر مستقیم از شیوه کسانی بود که در حکومت، به سود شخصی می ‌اندیشیدند و در سایه امکانات به دست آمده از بیت‌المال، به وضع خود سر و سامان بخشیده و زندگی راحتی برای خود فراهم می ‌کردند.

سلمان در ایام حاکمیت، هرگز به واسطه قدرت و ریاست از مسیر تواضع و حق ‌گرایی دور نشد و فراموش نمی ‌کرد که همیشه عبد و بنده خداست.

دفاع از حریم ولایت

آنچه در زندگى سلمان، بسیار چشمگیر و جالب است عدم بى ‏تفاوتى اوست. او با هوشیارى و جدیت کامل در صحنه‏ هاى مختلف حضور داشت و در پیروى از امام‏ حق لحظه ‏اى تردید نکرد. او همواره، از هر فرصتى، براى گفتن حق بهره مى ‏برد و مسلمانان را به امامت ‏حضرت على(ع) فرا مى ‏خواند. آن بزرگوار پیوسته این سخن رسول خدا را براى مردم تکرارمى ‏کرد:

 "همانا على(ع) درى است که خداوند گشوده است، هر کس در آن وارد شود، مؤمن است و هر کس که از آن خارج شود، کافر است."

بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص) و غصب خلافت و مظلومیت ‏حضرت على(ع)، سلمان در خطبه‏ اى بسیار فصیح، که مى‏ توان آن را کوبنده و افشاگرانه‏ خواند، چنین گفت: "اى مردم! هر گاه فتنه ‏ها و آشوبها را همچون پاره ظلمانى شب دیدید که برجستگان در آن به هلاکت مى ‏رسند، بر شما باد به آل محمد(ص)، چرا که آنها راهنمایان به سوى بهشتند، و بر شما باد على(ع). اى مردم! ولایت را در میان خود همانند سر قرار دهید."یعنى اگر ولایت اهل بیت (ع) را نداشته باشید، مسلمان حقیقى نیستید و دین شما سودى ندارد.

نقش سلمان در تشیع ایرانیان

 

 یکى از کارهاى بسیار مهم سلمان، که بخش اعظم زندگى او را فرا گرفته بود، تلاش پیگیر او در معرفى اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت رسول خدا(ص) است. او در این راستا در مدینه جهاد کرد و از هر فرصتى بهره برد. وقتى به مدائن آمد، همین عقیده را دنبال کرد و نقش بسیارى در تشیع ایرانیان داشت.

مى‏ پرسند: با اینکه اسلام در عصر خلافت‏ خلیفه دوم وارد ایران شد، چرا اکثریت قاطع مردم ایران، شیعه حضرت على(ع) هستند؟

عوامل متعددى سبب این گرایش است اما می توان سلمان فارسی را از اصلیترین عامل ان دانست، چرا که از نخستین عوامل این گرایش، وجود سلمان در مدائن، رفت و آمد او به کوفه و حوالى آن و حتى اصفهان و ... بوده است. سلمان پیام‏ آور اسلام ناب، منادى تشیع و نوید بخش مذهب اهل بیت (ع) بود و اکثر ایرانیان این ندا و نوید را شنیدند و پذیرفتند.

 سلمان فارسی بعنوان اصلی ترین عامل در پیدایش و گسترش تشیع مردم ایران، نقش ایفا کرده است.سلمان فارسی، بزرگترین صحابی پیامبر اسلام، و مهمترین مدافع حقانیت تشیع، شخصیتی است که در نوع خود، در تاریخ اسلام و در بین مسلمانان، بی نظیر بوده است، عقل سلیم به خود اجازه نخواهد داد که مانندی برای این حقیقت تاریخ، تصور کند. بهمین دلیل است که بعضی او را افسانه، اسطوره، و یا دارای شخصیتی پیچیده خوانده‌ اند.

وفات سلمان

 یکی از خصوصیات انسانهای کامل و اولیای مقرب درگاه خداوند، این است که گاهی از حوادث غیبی مطلع می‌شوند و از نزدیک شدن زمان مرگ خویش با خبر می شوند. سلمان، یکی از این چهره‌ ها است.

وقتی سلمان در مدائن مریض شد، روز به روز بیماریش شدت می ‌یافت و کم‌ کم یقین پیدا می ‌کرد که فرصتهای آخر زندگیش را می ‌گذراند و باید آماده هجرت بزرگ به سوی پروردگارش باشد.

 سلمان سرانجام، پس از عمرى طولانى و با برکت که حدود 250 سال بود، در اواخر خلافت عثمان در سال 35 ه .ق وفات یافت؛ حضرت على(ع) پیکرش را غسل داد، کفن کرد و بر آن نماز گزارد.

مرقد شریف سلمان در شهر مدائن، در پنج فرسخى بغداد، نزدیک تاق کسرى قرار دارد.

سخنی از سلمان فارسی:

از شش چیز در شگفتم: سه چیز آن مرا می خنداند و سه چیز دیگر به گریه ام می اندازد. آن سه چیز که مرا به گریه می اندازد: جدایی از دوستان محمد(ص)، هراس و وحشت قیامت و ایستادن در پیشگاه خدای عزوجل است، و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا می دارد: یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست؛ دیگری کسی که در غفلت به سر می برد، حال آنکه از او غافل نیستند؛ و سومی کسی که دهانش به خنده باز می شود، در صورتی که نمی داند آیا خداوند از او خشنود است یا ناخشنود.

چون علی(ع)در عالم مردانگی/ خرد شو تا شاه مردانت کنند/ همچو سلمان در مسلمانی بکوش/ ای مسلمان تا که سلمانت کنند.



پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:توبه,حدیث,پیامبر,امام صادق, :: 15:52 ::  نويسنده : امیرحسین

-حضرت صادق عليه السلام فرمود: كه رسول خدا (ص ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد بعزت و جلالم سوگند من بنده اى كه بخواهم رحمتش كنم از دنيا بيرون نبرم تا اينكه هر گناهى كرده است (عوضش را) يا بوسيله بيمارى در تنش ، يا بتنگى در روزيش ، يا با ترس و هراس در دنيايش ، و اگر باز هم چيزى بماند مرگ را بر او سخت كنم ، و بعزت و جلالم سوگند بندهاى را كه بخواهم عذاب كنم از دنيا بيرون نبرم تا هر كارى نيكى انجام داده (عوض كاملش ) را باو بدهم : يا بفراخى در روزيش ، و يا بسلامت در تنش ، و يا بآسودگى خاطر در دنيايش ، و اگر باز هم چيزى باقى ماند مرگ را بر او آسان كنم .  اصول كافى جلد 4 صفحه  180

*************احادیث درباره توبه**************

 - حضرت صادق (ع ) فرمود: همانا مؤ من خواب هولناك ببيند و (بواسطه همان ترسى كه كرده ) گناهش آمرزيده شود، و تنش رنج كار ببيند پس گناهش آمرزيده شود.  اصول كافى جلد 4 صفحه 180

*************احادیث درباره توبه**************

 - و نيز فرمود اميرالمؤ منين عليه السلام در تفسير گفتار خداى عزوجل : ((و هر چه به شما رسد از پيش آمدها پس به سبب چيزى است كه فراهم كرده اند دستهاى شما و خداوند در گذرد از بسيارى گناهان )) (سوره شورى آيه 30) فرمود: هيچ پيچ خوردن رگى نيست ، و نه برخورد به سنگى ، و نه لغزش گامى ، و نه خراش دادن چوبى ، جز بخاطر گناهى ، و هر آينه آنچه را كه خداوند در گذرد بيشتر است ، پس هر كه را خداوند در دنيا به كيفر گناهش شتاب كرد پس ‍ آن خداى عزوجل و والاتر و كريمتر و بزرگوارتر از آنست كه دوباره در آخرت او را كيفر كند.  اصول كافى جلد 4 صفحه 181

*************احادیث درباره توبه**************

- حضرت باقر عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: پيوسته غم و اندوه گريبانگير مؤمن باشند تا براى او گناهى بجا نگذارند.  اصول كافى جلد 4 صفحه  181

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرموده است : خداى عزوجل فرمايد: هيچ بنده اى نباشد كه من بخواهم او را به بهشت ببرم جز آنكه او را ببلائى در تنش دچار كنم ، پس اگر آن كفاره گناهانش شد (كه پاك ) و گرنه هنگام مرگش بر او سخت گيرم تا نزد من آيد و گناهى بر او نباشد سپس او را به بهشت برم ، و هيچ بنده اى نباشد كه بخواهم او را به دوزخ برم جز آنكه تنش را سالم كنم ، پس اگر بدان سبب آنچه از من خواهد به پايان رسد (حسابش پاك شود) و گرنه از ترس آنكه بر او تسلط دارد آسوده خاطرش كنم ، پس اگر طلبى كه نزد من دارد بدان پايان يابد (كه رها شود) و گرنه روزيش را بر او فراخ كنم ، پس اگر طلبش از اين تمام شود (كه او را بس باشد) و گرنه (در آخر كار) مرگ را بر او آسان كنم تا نزد من آيد و هيچ كردار نيكى نزد من نداشته باشد سپس او را بدوزخ برم . اصول كافى جلد 4 صفحه  182

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت صادق (ع ) فرمود: گناهانيكه نعمت ها را دگرگون سازند تجاوز (بديگران ) است ، و گناهانيكه پشيمانى ببار آورند كشتن (و آدمكشى ) است ، و آن گناهانى كه بلاها نازل كند ستم است ، و آنها كه پرده را بدرند شرابخواريست ، و آنها كه روزى را نگهدارند (و در نتيجه كم شود) زنا است ، و آنها كه در نابودى شتاب كنند قطع رحم است ؛ و آنها كه دعا را برگردانند و فضا را تيره و تار كنند نافرمانى و آزردن پدر و مادر است .  اصول كافى جلد 4 صفحه  184

*************احادیث درباره توبه**************

 - ابن بكير گويد: از حضرت صادق (ع ) از گفتار خداى عزوجل پرسيدم (كه فرمايد) ((و هر چه مصيبت بشما رسد بواسطه آن چيزى است كه خودتان كرده ايد)) حضرت (دنباله آيه را خواند و) فرمود: ((و از بسيارى از گناهان بگذرد)) (سوره شورى آيه 30) گويد: من عرض كردم : مقصودم دنباله آيه نبود (بلكه ) بفرمائيد آنچه به على عليه السلام و آنانكه مانند او بودند از خاندانش رسيد از همين باب بود؟ (يعنى آنها چه كرده بودند كه آنهمه مصيبت و بلا بدانها رسيد؟) فرمود: همانا رسولخدا (ص ) در هر روز بدون اينكه گناهى داشته باشد هفتاد بار استغفار مى كرد.  اصول كافى جلد 4 صفحه  186

 *************احادیث درباره توبه**************

مجلسى (ره ) گويد: پاسخ حضرت به اينكه : ((رسول خدا روزى هفتاد بار….)) دو احتمال دارد: اول اينكه چنانچه استعفار پيغمبر (ص ) براى ريختن گناهى نبود بلكه براى بالا بردن درجه اش بوده است ، همچنين گرفتارى و مصيبتهائى كه به على (عليه السلام ) و خاندانش رسيده كفاره گناهان نبوده بلكه براى بالا رفتن درجات آنها و بسيارى ثوابشان بوده . دوم : اينكه مقصود اين است كه استغفار پيغمبر (ص ) براى ترك اولى يا عدول از عبادت افضل بادنى و امثال اينها بوده است و ابتلاء آنها هم بهمين خاطر بوده ، ولى معناى اول روشن تر است چنانچه خبر بعدى بآن دلالت كند.

*************احادیث درباره توبه**************

  -  حضرت صادق (ع ) فرمود: اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده : دست برداشتن از گناه آسانتر از طلب توبه است ، و بسا شهوترانى يكساعت كه اندوه درازى بجا گذارد. و مرگ دنيا را رسوا كرده و براى هيچ صاحب خردى شادى نگذاشته .  اصول كافى جلد 4 صفحه  188

*************احادیث درباره توبه**************

 - حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام فرمود: از ما نيست كسى كه هر روز حساب خود را نكند، پس اگر كار نيكى كرده است از خدا زيادى آن را خواهد، و اگر گناه و كار بدى كرده در آن گناه از خدا آمرزش خواهد و بسوى او بازگشت كند (و توبه نمايد).  اصول كافى جلد 4 صفحه 190
- محمد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه ميفرمود: چه بسيار خوب است حسنات (كارهاى نيك و شايسته ) بدنبال سيئات (كارهاى بد و گناهان ) و چه بسيار بد است سيئات در دنبال حسنات .  اصول كافى جلد 4 صفحه  196

*************احادیث درباره توبه**************

  -  حضرت رسول (ص) فرمود : هیچکس نزد خدا محبوب تر نیست از مرد و زنیکه توبه کرده باشند.  عین الحیوة صفحه 187

*************احادیث درباره توبه**************

  - مولا علی (ع) : عجب دارم از کسی که نا امید میشود از رحمت خدا و محو کنندگان گناهان با او است ، پرسیدند چه چیزی است محوکنندگان گناه ؟ فرمود : استغفار .   عین الحیوة صفحه 187

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت محمد (ص) : یک نفر نیست که تا مرگ فرا نرسیده از گناه توبه کند ؟  نصایح صفحه 2 حدیث 6  ( پس هرچه زودتر از گناه توبه کنیم )

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت محمد (ص) : توبه کننده با بی گناه یکسان است.  نصایح صفحه 6 حدیث 96

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت محمد (ص) : هرکه به گناهی همت گمارد ( فکر و قصد گناه کند ) سپس صرف نظر کند ثوابی برای او نوشته شود.  نصایح صفحه 13 حدیث 267

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت محمد (ص) : هرکه از گناهی که کرده باشد ناراحت باشد خدا او را بیامرزد گرچه استغفار نکند. نصایح صفحه 14 حدیث 299

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت محمد (ص) : هرکه در دنیا کیفر و مجازات گناه را ببیند ( در آخرت نبیند ) خدا عادلتر از آن است که بنده ای را دو بار کیفر دهد. نصایح صفحه 17 حدیث 337

*************احادیث درباره توبه**************

- حضرت محمد (ص) : هرکه در دنیا خدا گناهش را عفو کرد و وی را رسوا نکرد ( در آخرت هم مورد عفو است ) خدا کریم تر آن است که از عفو خود باز گردد. نصایح صفحه 17 حدیث 338

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت محمد (ص) : بهترین استغفارها ، نزد خدا ، دست کشیدن از گناه ، و پشیمانی از آن است. نصایح صفحه 23 حدیث 419

*************احادیث درباره توبه**************

  - حضرت محمد (ص) : هیچ پرهیزگاری چون ، خود داری از گناه نیست. نصایح صفحه 26 حدیث 482

*************احادیث درباره توبه**************

  – امام صادق (ع ) فرمود: مؤ من ميان دو ترس قرار دارد: 1 گناهيكه انجام داده و نمى داند خدا درباره او چه مى كند 2 عمرى كه باقى مانده و نمى داند چه مهالكى (گناهانى كه مايه هلاك او است ) مرتكب مى شود، پس هر صبح (و هر دم ) ترسانست و جز ترس اصلاحش نكند. (زيرا ترس موجب مى شود كه از گناهان گذشته توبه كند و در آينده بيشتر بطاعت و عبادت پردازد). اصول كافى جلد 3 صفحه  114

*************احادیث درباره توبه**************

 -   امام جواد (ع) فرمودند : تأخير در توبه، خود را فريب دادن است و امروز و فردا كردن زياد، باعث سرگردانى است و پيامد عذرتراشى براى خدا، هلاكت است و پافشارى بر گناه در اثر آسوده خاطر بودن از مكر خداست «و از مكر خدا آسوده خاطر نباشد مگر كسانى كه زيانكارند». [سوره اعراف (7)، آيه 99]   تحف العقول-ترجمه حسن زاده، صفحه 828

*************احادیث درباره توبه**************

  – حضرت باقر (ع) : خداوند از مردم خواستار دو فضيلت است: 1- به نعمت‌ها اقرار كنند تا بر آن بيفزايد، 2- به گناهان اعتراف نمايند تا آنها را ببخشد. الحديث جلد 2  صفحه 182

*************احادیث درباره توبه**************

 – حضرت محمد (ص) : درِ توبه برای کسی که آنرا بخواهد باز است پس توبه کنید به سوی خداوند توبه نصوح ( خالصا و قلبا ) .  بحارالانوار جلد 77 صفحه 169

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : ( قلبا از گناه ) پشیمان شدن ؛ توبه است.  تحف العقول مواعظ النبی (ص)

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : توبه کننده از گناه مانند کسی است که برایش گناهی نیست و استغفار کننده از گناه در حالی که به گناه کردن اصرار دارد ، مانند کسی است که پروردگارش را استهزاء کند.  مجموعه ورام جلد 1 صفحه 6

*************احادیث درباره توبه**************

  –  حضرت محمد (ص) : بهترین استغفار در نزد خداوند دست کشیدن از گناه و پشیمانی است.   اثنی عشریه صفحه 14

*************احادیث درباره توبه**************

  –  حضرت محمد (ص) : چیزی در نزد خداوند محبوب تر از جوان توبه کننده نیست.  روضة الواعظین صفحه 481

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : چیزی در نزد خدای تعالی محبوب تر از مومن و مومنه توبه کننده نیست.  سفینة البحار جلد 1 صفحه 126

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : خوشا به حال کسی که در روز قیامت در نامه اعمالش زیر هر گناهی استغفرالله را پیدا کند.  جامع الاخبار صفحه 66

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : بهترین دعا آمرزشخواهی است.  اصول کافی جلد 4 باب الاستغفار حدیث 1

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : هرکه زیاد استغفار کند خداوند برای او از هر غم و اندوهی گشایش دهد و از هر تنگنائی راه خروجی پدید آورد و او را از جائی که گمان ندارد روزی دهد.  بحارالانوار جلد 77 صفحه 172

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : بد بنده ایست بنده ای که آمرزش میخواهد و در حالیکه مرتکب گناه میشود ، امیدوار است که ( از آتش ) نجات یابد ولی موجبات آنرا انجام نمی دهد و از عذاب الهی میترسد و از ( عوامل ) آن بر حذر نمی باشد و به گناه شتاب کرده و توبه را به تاخیر می اندازد و از خداوند تمناهای بیجا میکند پس وای بر او و باز وای بر او از روزی که در معرض بازخواست خداوند قرار می گیرد.  ارشاد القلوب دیلمی صفحه 105

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : استغفار و آمرزش خواهی موجب خرابی ( بنیان ) گناهان است.  مجازات النبویه صفحه 232

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) :  زیاد طلب آمرزش کنید زیرا که خداوند عزوجل شما را استغفار یاد نداد جز اینکه او میخواهد شما را بیامرزد.  مجموعه ورام جلد 1 صفحه 5

*************احادیث درباره توبه**************

 –  حضرت محمد (ص) : خداوند از بنده اش خوشش می آید زمانی که گوید ( پروردگارا مرا ببخش زیرا که گناهان را کسی جز تو نمی بخشد ) میفرماید ای ملائکه من این بنده من دانسته است که گناهان را کسی جز من نمی بخشد شاهد باشید که من او را آمرزیدم.  بحارالانوار جلد 77 صفحه 67

*************احادیث درباره توبه**************

  – رسول خدا (ص) : خدای تعالی صد رحمت دارد که نازل ترین همه آنها رحمتی است که آنرا میان جن و انس و پرندگان و چهارپایان و حشرات بخش کرده و آنرا وسیله مهربانی و رحمت خود قرار داده و نود و نه رحمت دیگر را برای عالم آخرت ذخیره فرموده.   حقایق { ملا محسن فیض کاشانی }  جلد 2 صفحه 911

*************احادیث درباره توبه**************

 – امام جواد (ع) فرمود : توبه را به تاخیر انداختن ، فریب شیطان خوردن است و کارها را با تاخیر انجام دادن مایه ی حیرت و سرگردانی و عذر تراشی در برابر خداوند مایه ی هلاکت و اصرار بر گناه { در واقع } احساس آسودگی از مکر و انتقام الهی است و حال آنکه فقط زیانکاران خود را از مکر و عقوبت خدا ایمن می دانند.  تحف العقول صفحه 340

*************احادیث درباره توبه**************

 – امام صادق (ع) فرمود : هرگاه انسان مرتکب گناهی شود ، به او از صبح تا شب مهلت داده می شود که شاید توبه کند ، پس اگر پشیمان شد و استغفار کرد آن گناه در نامه ی عملش نوشته نخواهد شد.   اصول کافی جلد 4 صفحه 182



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 40 صفحه بعد

درباره وبلاگ


امیدوارم که مطالب وبلاگ من برای شمامفیدباشد. باآرزوی موفقیت برای شما
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امام خامنه ای (همه چیز) و آدرس amirkazemi1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 973
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1195
بازدید ماه : 21415
بازدید کل : 197527
تعداد مطالب : 784
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

Alternative content